درس آموزى از مكتب عاشورا4
فلسفه قيام عاشورا
سيد الشهدا- سلام اللَّه عليه- با چند نفر از اصحاب، چند نفر از ارحامشان، از مخدَّراتشان قيام كردند. چون قيام للَّه بود، اساس سلطنت آن خبيث را به هم شكستند. در صورتْ ايشان كشته شدند لكن اساس سلطنت را، اساس سلطنتى كه مىخواست اسلام را به صورت سلطنت طاغوتى درآورد. خطرى كه معاويه و يزيد براى اسلام داشتند اين نبود كه غصب خلافت كردند؛ اين يك خطر، كمتر از آن بود؛ خطرى كه اينها داشتند اين بود كه اسلام را به صورت سلطنت مىخواستند در بياورند، مىخواستند معنويت را به صورت طاغوت درآورند، به اسم اينكه «ما خليفه رسول اللَّه هستيم» اسلام را به يك رژيم طاغوتى منقلب كنند. اين مهم بود. آنقدرى كه اين دو نفر ضرر به اسلام مىخواستند بزنند يا زدند جلوترىها آنطور نزدند. اينها اصل اساس اسلام را مىخواستند وارونه بكنند. سلطنت بود، در مجالسشان شرب خمر بود، قمار بود. «خليفه رسول اللَّه» در مجلسِ شرب خمر؟! و در مجلس قمار؟! و باز «خليفه رسول اللَّه» نماز هم مىرود و جماعت مىخواند! اين خطر از براى اسلام خطر بزرگ بود. اين خطر را سيد الشهدا رفع كرد. قضيه ،قضيه فقط غصب خلافت نبود. قيام سيد الشهدا- سلام اللَّه عليه- قيام بر ضد سلطنت طاغوتى بود. آن سلطنت طاغوتى كه مىخواست اسلام را به آن رنگ درآورد كه اگر توفيق پيدا مىكردند، اسلام يك چيز ديگرى مىشد. اسلام مىشد مثل رژيم 2500 ساله سلطنت. اسلامى كه آمده بود و مىخواست رژيم سلطنتى را و امثال اين رژيمها را به هم بزند و يك سلطنت الهى در دنيا ايجاد كند، مىخواست «طاغوت» را بشكند و «اللَّه» را جاى او بنشاند، اينها مىخواستند كه «اللَّه» را بردارند، و«طاغوت» را جايش بنشانند. همان مسائل جاهليت و همان مسائل سابق. كشته شدن سيد الشهداء -سلام اللَّه عليه- شكست نبود چون قيامْ للَّه بود، قيامِ للَّه شكست ندارد.
خداى تبارك و تعالى مىفرمايد: فقط يك موعظه من دارم. پيغمبر اكرمْ واسطه، خدا واعظ، ملت مُتَّعِظ. من فقط يك موعظه- بيشتر از يك موعظه ندارم. إنّما أعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا للَّه اينكه براى خدا قيام كنيد؛ وقتى كه ديديد كه دين خدا در معرض خطر است، براى خدا قيام كنيد. امير المؤمنين مىديد كه دين خدا در خطر است، معاويه دارد دين خدا را وارونه مىكند ، براى خدا قيام كرد. سيد الشهدا هم همين طور براى خدا قيام كرد. هر وقت ديديد- اين يك مطلبى است كه براى يك وقت نيست؛ موعظه خدا هميشگى است- هر وقت ديديد كه بر ضد اسلام، بر ضد رژيم انسانى- اسلامى- الهى خواستند كه قيام كنند، خواستند مسائل اسلام را وارونه كنند ، به اسم اسلامْ اسلام را بكوبند، اينجا للَّه بايد قيام كرد. و نترسيد از اينكه شايد نتوانيم، شايد شكست بخوريم؛ شكست تويش نيست خوب، ما به اندازه قدرتمان مى توانيم كار بكنيم. وقتى كه ما ديديم كه- يا شما ديديد كه- يك رژيمى اسلام را دارد وارونه مىكند، به اسم عدالت اسلامى دارد ظلم را ترويج مىكند، مىخواهد اسلام را اينجورى معرفى كند؛ يكوقت مىايستد مىگويد من كارى به اسلام ندارم، اين تكليف سبكتر است براى انسان. يكوقت يك كسى قرآن طبع مىكند و زيارت سيد الشهدا، حضرت رضا- سلام اللَّه عليه- مىرود و در ملأ عام نماز مىخواند و حرفهايش هم اين است كه « ما مىخواهيم عدالت اسلامى را جارى كنيم، ما مىخواهيم اسلام را درست كنيم » و آن وقت اسلام را كه فرياد مىزند ، وارونه درست مى كنند؛ اينجاست كه تكليف مشكل است. اينجاست كه اسلام در خطر است؛ كه انعكاسش در خارج و گاهى هم در داخل، اگر اينها موفق مىشدند در داخل هم گاهى انعكاس اين بود كه «خوب، همين است ديگر، رژيم اسلامى همين است»! ما قياممان، شما قيامتان براى خدا بايد باشد. وقتى دين خدا را انسان در خطر ديد براى خدا بايد قيام كند. وقتى احكام اسلام را در خطر ديد براى خدا بايد قيام كند. توانست، عمل كرده به وظيفه و پيش هم برده؛ نتوانست، عمل به وظيفه كرده. گاهى وقتها تقيّه حرام است. آن وقتى كه انسان ديد كه دين خدا در خطر است نمىتواند تقيّه بكند. آن وقت بايد هرچه بشود برود. تقيّه در فروع است، در اصول نيست. تقيّه براى حفظ دين است. جايى كه دين در خطر بود جاى تقيّه نيست، جاى سكوت نيست حالا ما ببينيم وظيفهمان چيست. تا حالا انجام داديد وظايف اسلامیتان را- و خداوند به همه شما اجر عنايت كند- تا حالا همه با هم دست به هم داديد، جناح روحانى، جناح دانشگاهى، جناح بازارى، جناح ادارى، جناح ارتشى- يك قشرشان البته همه دست به هم دادند و اين ديوار بلندى كه واقع شده بود بين ملت و آن چيزى كه بايد به آن برسد- و اسلام- آن را شكستيد. خداوند به شما اجر عنايت كند. اما حالا تمام شده ديگر قضيه؟ ما حالا ديگر آسوده هستيم و هر كدام بايد برويم سراغ كارهايمان يا خير، آسوده نيستيم باز هم؟ باز هم بين راه هستيم؟ الآن ما باز محتواى اسلام را، ما واقعيت اسلام را در ايران پياده نكرديم. ، همه ما رأى داديم به جمهورى اسلامى؛ صحيح. با رأى تنها اسلام نمىآيد. به حسب رسميت، رسميت مملكت ايران الآن جمهورى اسلامى است، به حسب رأى همه مردم؛ اما محتواى اسلام بايد در اين جمهورى اسلامى تحقق پيدا بكند. فقط ما بگوييم جمهورى اسلامى و همه جهاتش غير اسلامى باشد، اين اسلام نمى شود كه! آن هم سابق مىگفت اسلام! معاويه هم داد مىكرد اسلام! نماز جماعت هم مى رفت مىخواند، امام جماعت هم بود. خلفاى بنى العباس هم بعضىشان از فضلا وعلما بودند و بعضىشان- يا همهشان- هم نماز جماعت مىخواندند و آداب صورى را عمل مىكردند؛ لكن محتواى اسلام را اينها، محتواى قرآن را اينها مىخواستند تهى كنند. اينها با اعمالشان مىخواستند كه يك اسلامِ منهاى محتوا مثل حالا؛ اسلامِ منهاى روحانيت اسلام منهاى محتواست. محتواى اسلام را اينها دارند درست مىكنند. اينها مى خواستند كه يك اسلامى […] «اسلام را قبول داريم»؛ بله، اسلام اما الفاظ فقط! ديگر از حد لفظ نرود به محتوا ..
صحيفه امام، ج8، ص: 10 صحيفه امام، ج8، ص: 11 صحيفه امام، ج8، ص: 12