برای هدایتش دعا کن...
خدایا خودت کمکمون کن....
اللهم عجل لولیک الفرج
ياد آن روز كه آمديد.....
ياد آن روز كه آمديد…..
چند روز پيش توي مدرسه مشغول كار بوديم كه يكي از همكاران با يه حالتي از شادي و اضطراب به سمت ما اومد . و با عجله گفت : دارن شهيد گمنام مي يارن تو مدرسه …..
يه لحظه مونده بودم ، نمي فهميدم اوني كه مي شنوم درسته يا نه .
-چي ؟ شهيد گمنام ؟
- آره عجله كنيد به طلبه ها خبر بديد از كلاس هاشون بيان بيون و برن تو حياط مدرسه . مراسم سر قبر شهيد گمنام مدرسه برگذار مي شه . ياد سال قبل افتادم . مهر ماه سال گذشته ما ميزبان شهيد گمنامي بوديم كه حال كنار ماست .
فقط يادمه صدا هايي مي شنيدم .
- عجله كنيد….
-الان مي رسن….
-آهنگ شهيد گمنام ا آماده كنيد….
در يك چشم به هم زدن همه طلاب براي استقبال در حياط جمع شده بودند .
روز دوم محرم بود … روز ورود كاروان امام حسين به كر بلا…..
دو شهيد گمنام روي دستان طلبه ها ، وارد مدرسه مي شدند . اشك امان بچه ها را بريده بود .حال و هواي عجيبي بود. جاي همه دوستان خالي ….
(اگر بي قراري بدان يار ياري)
اين جمعه هم از راه رسيد …..يابن الحسن كجايي؟!
دلمان بد جور هوايي مي شود . هواي ظهور را مي كند ….آقا جان بي قرارم .مي گويند(( اگر بي قراري بدان يار ياري)) مي خواهم يارت باشم . مي خواهم سرباز جان بركفت باشم .
آقا؟!مي شود اين جمعه قامت ببندي و من پشت سر تو نماز را اقندا كنم …